سفارش تبلیغ
صبا ویژن
مدیر وبلاگ
 
آمار واطلاعات
بازدید امروز : 2
بازدید دیروز : 6
کل بازدید : 35479
کل یادداشتها ها : 41
خبر مایه


 

اصولا زمانی پوچی برای چیزی معنا پیدا می کند که بیایم برای آن، هدفی تعریف کنیم. و اگر بدانیم هدفی در کار نیست، به پوچی هم نخواهیم رسید.        

 ‹‹ فردریش نیچه ››
پیش نیاز دلیر بودن بدنی ورزیده نیست، گاهی آدمهای سبکبار، پشت کوهستان را هم به خاک مالیده اند.
‹‹ اُرد بزرگ ››
اگر می خواهی کسی را بزرگ کنی، پیوسته از او به دشمنی یاد کن.
‹‹ اُرد بزرگ ››
آن چه دلخواه همه است جز تن درستی نیست، که اگر کسی روزی از آن محروم شد آرزویی جز بدست آوردنش ندارد.
‹‹ بزرگمهر ››
هر جا که عشق بزرگی خانه کرده است خشم بزرگی نیز مسکن دارد.
‹‹ آلن لاکین ››
ایمان از کردار جدا نیست و عمل از پندار.
‹‹ جبران خلیل جبران ››

 

آنگاه که شب فرا رسید و همه پدیدگان فرو خُفتند ابردریاها به پا می خیزند، آیا تو هم بر می خیزی ؟

(( ارد بزرگ))
همیشه به خاطر داشته باشید که دنیا هرگز مدیون شما نیست ، زیرا قبل از شما نیز وجود داشته است .

(( جان استیل))
وقتی که شما به بدبینی عادت کنید ، بدبینی به اندازه خوشبینی مطلوب و دوست داشتنی است .

((آرنالد بنت))
پیش از آنکه با کسی پیمانی ببندید ، دمی درباره توانایی خود در اجرای آن بیندیشید و سپس پاسخ گویید .

((ارد بزرگ))
زیبایی غیر از اینکه نعمت خداست. دام شیطان نیز هست .

(( فردریش نیچه))

اگر کسی ترا آنطور که میخواهی دوست ندارد به این معنی نیست که تو را با تمام وجودش دوست ندارد.

((گارسیا مارکز))
آنان که از خود عشق ساطع می کنند با عشق زندگی می کنند و با عشق نیز نفس می کشند ، دیگران را به سمت خود می کشانند .

(( باربارا دی آنجلیس))
در درون جسارت ، نبوغ و قدرت سحر آمیزی نهفته است.

((گوته))
با بدیهای دیگران دل خویش را به سیاهی نیالاییم ، همواره ساز ساده گیمان کوک باشد و نگاهمان امیدوار .

(( ارد بزرگ))
شانس هرگز کافی نیست ..

(( اندرو متیوس))
قابلیت انعطاف داشته باشید . تنها همین یک خصوصیت که بتوانید شیوه کار خود را تغییر دهید موفقیت شما را تضمین می کند .

((آنتونی رابینز))

 


  

کوله ‌پشتی‌اش‌ را برداشت‌ و راه‌ افتاد.

 

رفت‌ که‌ دنبال‌ خدا بگردد و گفت: تا کوله‌ام‌ از خدا پر نشود برنخواهم‌ گشت.کوله ‌پشتی‌اش‌ را برداشت‌ و راه‌ افتاد.

 

 رفت‌ که‌ دنبال‌ خدا بگردد و گفت: تا کوله‌ام‌ از خدا پر نشود برنخواهم‌ گشت. نهالی‌ رنجور و کوچک‌ کنار راه‌ایستاده‌ بود، مسافر با خنده‌ای‌ رو به‌ درخت‌ گفت:

 چه تلخ است کنار جاده‌بودن‌ و نرفتن؛

 

 درخت‌ زیرلب‌ گفت: ولی‌ تلخ‌ تر آن‌ است‌ که‌ بروی‌ وبی‌رهاورد برگردی. کاش‌ می‌دانستی‌ آنچه درجست‌وجوی‌ آنی، همین‌جاست...

 

 مسافر رفت‌ و گفت: یک‌ درخت‌ از راه‌ چه‌ می‌داند، پاهایش‌ در گِل‌ است، او هیچ‌گاه‌  لذت جست و جو رانخواهد یافت.

 

 و نشنید که‌ درخت‌ گفت: اما من‌ جست‌وجو را از خود آغاز کرده‌ام‌ و سفرم‌ راکسی نخواهد دید، آن جز که‌ باید.

 

 مسافر رفت‌ و کوله‌اش‌ سنگین‌ بود. هزار سال‌ گذشت، هزار سالِ‌ پر خم‌ و پیچ، هزار سالِ‌ پست.

 

 مساافر بازگشت رنجور و ناامید. خدا را نیافته‌ بود، اما غرورش‌ را گم‌ کرده‌ بود...

 

 به‌ ابتدای‌ جاده‌ رسید. جاده‌ای‌ که‌ روزی‌ از آن‌ آغاز کرده‌ بود. درختی‌ هزار ساله، بالا.بلند و سبز کنار جاده بود. زیر سایه‌اش‌نشست‌ تا لختی‌

 

بیاساید.مسافر درخت‌ را به‌ یاد نیاورد. اما درخت‌ او را می‌شناخت.

 

 درخت‌ گفت: سلام‌ مسافر، در کوله‌ات‌ چه‌ داری، مرا هم‌ میهمان‌ کن.

 

 مسافر گفت: بالا بلند تنومندم، شرمنده‌ام، کوله‌ام‌ خالی‌ است‌ و هیچ‌ چیز ندارم.

 

 

درخت‌ گفت: چه‌ خوب، وقتی‌ هیچ‌ چیز نداری، همه‌ چیز داری.اما آن‌ روز که‌ می‌رفتی، در کوله ات همه چیز داشتی، غرور کمترینش‌ بود، جاده‌

 

آن‌ را از تو گرفت.حالا در کوله‌ات‌ جا برای‌ خدا هست و قدری‌ از حقیقت‌ را در کوله‌ مسافر ریخت دست‌های‌ مسافر از اشراق‌ پر شد و

 

چشم‌هایش‌ از حیرت‌ درخشید و گفت: هزار سال‌  رفتم و پیدا نکردم‌ و تو نرفته‌ای، این‌ همه‌ یافتی!  

 

 درخت‌ گفت: زیرا تو در جاده‌ رفتی‌ و من‌ در خودم ، و پیمودن‌ خود، دشوارتر از پیمودن‌ جاده‌هاست ...




  

عشق میوه تمام فصل هاست و دست همه کس به شاخسارش می رسد . ((مادر ترزا))
عشق نخستین سبب وجود انسانیست .(( وونارگ))
عشق همچون توفان سرزمین غبار گرفته وجود را پاک می کند و انگیزه رشد و باروری روزافزون می گردد .(( ارد بزرگ))
عشق ما را می کشد تا دوباره حیاتمان بخشد .(( شکسپیر))
عشق مانند بیماری مسری است که هر چه بیشتر از آن بهراسی زودتر به آن مبتلا میشوی .((شانفور))
عشق برای روح عادی یک پیروزی و برای روح بلند یک فداکاریست .((کوستین))
عشق هنگامی که شما را می پرورد شاخ و برگ فاسد شده را هرس می کند .( جبران خلیل جبران)
عشق برای مرد از احساسات عمیق و غیر ارادی نیست ، بلکه قصد و عقیده است .(مادام دوژیرادرن)
عشق هوس محبوب شدن نزد معشوق است . ((زابوتن))
عشق نخستین بخش از کتاب مفصل بیوفائی است .(( ژرژسان))
عشق معجزه ایست .(( امیل زولا))
عشق شیرینی زندگیست .(( مارسل تینر))
عشق مزیت دو فردیست که دائم سبب رنج و اندوه یکدیگر می شوند . ((سنت بوو))
عشق یکنوع تب و حرارت شدید است .((استاندال))
عشق گل کمیابی است .(( آندره توریه))
عشق حادثه ایست .(( کولارن))
عشق چیزیست که به هیچ چیز دیگر شباهت ندارد .(( ریشله))
عشق ما را میکشد تا دوباره حیاتمان ببخشد . ((بوبن))
عشق شاه کلیدی است که تمام دهلیزهای قلب را میگشاید . ((ایوانز))
عشق این توانائی را می دهد که بگوئید ، پوزش می خوا هم . ((کن بلانچارد))
عشق یعنی ترس از دست دادن تو .(( مثل ایتالیائی))
عشق تاریخچه زندگی است.... اما در زندگی مرد واقعه ای بیش نیست . ((مادام دواستال))
عشق همیشگی است این ما هستیم که ناپایداریم ،عشق متعهد است مردم عهد شکن، عشق همیشه قابل اعتماد است اما مردم نیستند . ((لئوبوسکالیا))
عشق عبارت است از وجود یک روح در دو کالبد. عاملیست که دو تن را مبدل بفرشته ی واحدی می کند .(( ویکتور هوگو))
عشق رمز بزرگیست .(( افلاطون))
عشق تجارت خطرناکیست که همواره به ورشکستگی می انجامد . ((شانفور))
عشق نبوغ عقل است.(( توسنل))
عشق دردیست که فقط سه دارو دارد: گرسنگی ، انتظار ، انتحار . ((کراتس))
عشق نمی دانم چیست و نمی دانم چگونه سپری می شود . ((مادموازل دوسگوری))
عشق دردیست شدیدتر از تمام دردهای دیگر ، زیرا در عین حال روح و قلب و کالبد را رنج می دهد . ((ولت))
عشق حیات عاشق را تشکیل می دهد و الا معشوق بهانه است . ((آلفونس کار))
عشق ظالمی است که به احدی رحم نمی کند . ((کرنی))
عشق ، خطای فاحش فرد در تمایز یک آدم معمولی از بقیه ی آدم های معمولی است .( برنارد شاو)
عشق چیزیست که بیعقلان را عاقل می کند و عاقلان را عاقلتر می نماید و آن ها را که بیش از اندازه عاقلند را کمی بی قید می سازد .
عشق چیزیست که نخست به شما پرو بال می دهد تا بعد بهتر بتواند بدامتان بیندازد . (( اسمیت))
عشق ، عشق می آفریند . عشق ، زندگی می بخشد . زندگی ، رنج به همراه دارد . رنج ، دلشوره می آفریند . دلشوره ، جرات می بخشد . جرات ، اعتماد می آورد . اعتماد ، امید می آفریند . امید ، زندگی می بخشد . زندگی ، عشق به همراه دارد . عشق ، عشق می آفریند . مارکوس بیکل
عشق خوشبختی است که دو طرف برای هم ایجاد می کنند .(( ژرژسان))

 

 

 

 

 

 

 


  

می دانم هراز گاهی دلت تنگ می شود  .

همان دلهای  بزرگی که جای من در آن است
آنقدر تنگ میشود که حتی یادت می رود من آنجایم.

دلتنگی هایت را از خودت بپرس.

و نگران هیچ چیز نباش!

هنوز من هستم. هنوز خدایت همان خداست! هنوز روحت از جنس من است!

اما من نمی خواهم تو همان باشی!

تو باید در هر زمان بهترین باشی.

نگران شکستن دلت نباش!

میدانی؟ شیشه برای این شیشه است چون قرار است بشکند.
و جنسش عوض نمی شود ...

و میدانی که من شکست ناپذیر هستم ...

و تو مرا داری ...

برای همیشه!

چون هر وقت گریه میکنی دستان مهربانم چشمانت را می نوازد ...

چون هر گاه تنها شدی، تازه مرا یافته ای ...

چون هرگاه بغضت نگذاشت صدای لرزان و استوارت را بشنوم،
صدای خرد شدن دیوار بین خودم و تو را شنیده ام!

درست است مرا فراموش کردی، اما من حتی سر انگشتانت را از یاد نبردم!

دلم نمی خواهد غمت را ببینم ...

می خواهم شاد باشی ...

این را من می خواهم ...

تو هم می توانی این را بخواهی. خشنودی مرا.

من گفتم : وجعلنا نومکم سباتا (ما خواب را مایه آرامش شما قرار دادیم(

و من هر شب که می خوابی روحت را نگاه می دارم تا تازه شود ...

نگران نباش! دستان مهربانم قلبت را می فشارد.

شبها که خوابت نمی برد فکر می کنی تنهایی ؟

اما، نه من هم دل به دلت بیدارم!

فقط کافیست خوب گوش بسپاری!

و بشنوی ندایی که تو را فرا می خواند به زیستن!

پروردگارت ...

با عشق

ملاصدرا می گوید:

خداوند بی نهایت است و لامکان و بی زمان

اما...

به قدر فهم تو کوچک می شود

و به قدر نیاز تو فرودمی اید

و به قدر آرزوی تو گسترده می شود

و به قدر ایمان تو کارگشا می شود

یتیمان را پدر می شود و مادر

محتاجان برادری را برادر می شود

عقیمان را طفل می شود

ناامیدان را امید می شود

گمگشتگان را  راه می شود

در تاریکی ماندگان را نور می شود

رزمندگان را شمشیر می شود

پیران را عصا می شود

محتاجان به عشق را عشق می شود

خداوند همه چیز می شود همه کس را...

به شرط اعتقاد

به شرط پاکی دل

به شرط طهارت روح

به شرط پرهیز از معامله با ابلیس

بشویید قلب هایتان را از هر احساس ناروا

و مغزهایتان را از هر اندیشه خلاف

و زبان هایتان را از هر گفتار ناپاک

و دست هایتان را از هر آلودگی در بازار

و بپرهیزید از ناجوانمردی ها، ناراستی ها، نامردمی ها...

چنین کنید تا ببینید چگونه

بر سفره شما با کاسه ای خوراک و تکه ای نان می نشیند

در دکان شما کفه های ترازویتان را میزان می کند

و در کوچه های خلوت شب با شما آواز می خواند

مگر از زندگی چه می خواهید که در خدایی خدا یافت نمیشود؟؟؟

"
آیا خدا برای بنده خویش کافی نیست؟"

 


  




طراحی پوسته توسط تیم پارسی بلاگ