سفارش تبلیغ
صبا ویژن
مدیر وبلاگ
 
آمار واطلاعات
بازدید امروز : 2
بازدید دیروز : 4
کل بازدید : 35523
کل یادداشتها ها : 41
خبر مایه


  ((خدا تنها معشوقی است ...))

خدا تنها معشوقی است که

عاشقانی دارد که هیچ یک از بودن دیگری ناراضی   نیست

و هیچگاه یکی از آنها معشوقش را تنها برای خود نمی خواهد  ...

دیگران را خط بزن !

نزدیک ترین نقطه به خدا هیچ جای دوری نیست.نزدیک ترین نقطه به خدانزدیک ترین لحظه به اوست،وقتی  حضورش را درست توی قلبت حس میکنی، آنقدر نزدیک که نفست از شوق التهاب بند می آید.

آنقدر هیجان انگیزکه با هیجان هیچ تجربه ای قابل مقایسه نیست  .تجربه ای که     باید طعـــمش را چشید. اغلب درست همان لحظه که گمان می کنی در      برهوت      تنها    ماندی، درست همان جا که دلت سخت می خواهد او با تــــو حرف بزند،همان لـــحظه که آرزو داری دستان پر مهرش را بر سرت بکشد، همان لحظه نورانی که از شوق این معجزه دلت می خواهد تا آخردنیا از ته دل وبا کل وجودت اشک شوق بریزی وتا آخرین لحظه وجودت بباری.

نزدیک ترین لحظه به خدا می توانددر دل تاریک ترین شب عمرناخواسته تو ویــا در اوج بـــزرگ ترین شــــــــادی دلخواسته تو رخ دهد ,می تواند درست همین  حالا باشد و زیباترین وقتی  که می تواند  پیش بیایدهمان دمی است که برایش هیچ بهانه ای نداری. جایی که دلت برای او تنگ است. زیبا ترین لحظه ی عمر و هیجان انگیز ترین دم حیات همان لحظه باشکوهی است که با چشم خودت خدا را می بینی.درست همان لحظه که می بینی او با همه عظمت بیکرانش در قلب کوچک تـــــــو جا شده است. همان لحظه که گام گذاشتن او را در دلت حس، و نورانی و متعالی شدن حست را درک می کنی.آن لحظه که می بینی آنقدر این قلب حقیر ارزشمند شده است که خدا با همه عظمت بیکرانش آن را لایق شمرده و بر گزیده. و تو هنوز متعجب و مبهوتی که این افتخار و سعادت آسمانی چگونه و ازچه رو از آن تو شده است و این را همیشه بـــــه یــــاد داشته باشید...

" هرگاه با دیگرانید خــــــــود را خـــــــط بزن و هرگاه با خــــــــدائید دیگران را "

 

دل شب خراب من!

زهــره مـزن به من دگر ، ای دل شـب خراب من
نـالــه بـزن بـسـان مـا ، ده خـبــر از شـراب من

قلعــه نشـیـن عشــق ما ، روشنـی دو چشــم ما
کـی خبـری به مـا دهـد ، یـا نظری به خواب من

شانه زنم به زلـف خود ، وعده به ما و خلف خود
یـا بـرسان به خلــد خـود ، یا ببـر این سراب من

بـی تـو شـکسـتـه میشـوم ، راه نشـسـته میشـوم
از همـه خسـتـه میشـوم ، گـرچـه بـود شباب من

نـامـه پـر از خیـال مـن ، روح گـرفتــه بـال مـن
قصـه این وصـال من ، گـو که چه شد حساب من

شـاعــر بی ریـا همـان ، نـوحـه عاشقی بـخـوان
ســوز صــدا و آهـمـان ، بــاعث ایـن شتاب من

 

جز کوی توکل به همه کوی دویدی...

ای جان! هوس عالم انوار نکردی
از داغ غمی فکر دل زار نکردی

از دوش .....بار.... نفکندی
خود را ز غم دهر سبکبار نکردی

از صفحه دل زنگ کدورت نزدودی
خود را ز صفت آینهّ یار نکردی

جز کوی توکل به همه کوی دویدی
کردی همه کاری ولی این کار نکردی

منصور نگشتی به جهاد دل خودکام
مردانه خرامی به سر دار نکردی

از بس که خوش افتاده تو را معنی انکار
دیدی رخ جانانه و اقرار نکردی

بر مائدهّ دوست بدین گرسنه چشمی
هرگز هوس نعمت دیدار نکردی

بسیار بدی کردی و پنداشتیش نیک
نیکی چه بدی داشت که یک بار نکردی






طراحی پوسته توسط تیم پارسی بلاگ