سفارش تبلیغ
صبا ویژن
مدیر وبلاگ
 
آمار واطلاعات
بازدید امروز : 7
بازدید دیروز : 8
کل بازدید : 35578
کل یادداشتها ها : 41
خبر مایه


 نمایش تصویر در وضیعت عادی

گفتگو با خدا

در رویاهایم دیدم که با خدا گفتگو میکنم،خدا پرسید:پس تو میخواهی با من گفتگو کنی؟؟من در پاسخ گفتم:

اگر وقت دارید،خدا خندید و گفت:وقت من بی نهایت است.

پرسیدم چه چیز بشر تورا متعجب میسازد؟

خدا پاسخ داد:کودکیشان!

اینکه انها از کودکیشان خسته میشوند و عجله دارند که

 بزرگ شوند و دوباره پس از مدتها ارزو میکنند که باز کودک شوند،اینکه انها سلامتی خود را از دست میدهند

 تا پول به دست اورند و بعد پولشان را از دست میدهند تا سلامتی از دست رفته شان را باز جویند.اینکه با اضطراب به اینده مینگرند

 و حال خویش را فراموش میکنند بنابراین

 نه در حال زندگی میکنند نه در اینده

اینکه انها به گونه ای زندگی میکنند که گوئی هرگز نمیمیرند

 و به گونه ای میمیرند که گوئی هرگز نزیستند.

دستان خدا،دستانم را گرفت،مدتی سکوت کردیم و من دوباره پرسیدم:به عنوان پدر می خواهی کدام درسهای زندگی

 را فرزندانت بیاموزند؟؟؟

گفت:بیاموزند که انها نمیتوانند کسی را وادار کنند

 که عاشقشان باشد،همه ی کاری که انها میتوانند بکنند

 این است که اجازه دهند خودشان دوست داشته باشند،بیاموزند که درست نیست خودشان را با دیگران مقایسه کنند،بیاموزند که

 فقط چند ثانیه طول میکشد تا زخم های عمیقی در قلب انها که دوستشان داریم ایجاد کنیم اما سالها طول میکشد تا ان زخم ها را

 التیام بخشیم

بیاموزند که ثروتمند کسی نیست که بیشترین ها را دارد بلکه

 کسی است که به کمترین ها نیاز دارد،بیاموزند که دو نفر میتوانند به یک نقطه نگاه کنند و ان را متفاوت ببینند

 بیاموزند که کافی نیست که دیگران را ببخشند بلکه باید خود را نیز ببخشند!

من با خضوع گفتم:از شما به خاطر این گفت و گو سپاس گذارم،

ایا چیزی هست که دوست دارید به فرزندانتان بگویید؟

خدا لبخند زد و گفت:

فقط این که بدانند من اینجا هستم؛همیشه!!!

 

 

 






طراحی پوسته توسط تیم پارسی بلاگ