سفارش تبلیغ
صبا ویژن
مدیر وبلاگ
 
آمار واطلاعات
بازدید امروز : 0
بازدید دیروز : 2
کل بازدید : 35465
کل یادداشتها ها : 41
خبر مایه


 

هنوز باید زیست!


باید گام بردارم!

بخوانم شادمان در راه

شعر امیدواری را...

هنوز بنگر، عشق میبارد

...به یاد سینه ام مانده

و درجانم

شکوهی هست

که از آن میتوانم تا خدا راه بپیمایم!

کمی همت،

کمی هم دوستی با عشق

گاهی لحظه ای آرام

غرق در سکوت

سرشار از خدا بودن

نمی بینم از این بهتر

زمانی را

که با امید جانم را به خدا بسپارم

هنوز غصه اینجا هست!

اما سعی درآن دارم

بخوانم شادمان درراه

شعر روشن امیدواری را

هنوز وقت رویش هست!!

 

من خدا را دارم...


یک اتاق ، اندکی نور، سکوت

من خدایی دارم که همین نزدیکی است

در امتداد لحظه هایم

هر روز....!

در سایه هایی قرمز شناور می شوم

می خندم به عشق فنا شده ی زمینی مان

قاه قاه......

معنی اشک ، کبودی و درد را می دانم

بغض سنگین خاطره را از نزدیک لمس کرده ام

من در این تاریکی، دوراز همه ، خدا را می خوانم

خدا را که صدا می زنم ، همه ی ذره ها آرام می شوند

یک اتاق ،اندکی نور....

من خدا را دارم!

پروردگارم...

کس نمی داند ز من جز اندکی...

از هزاران جرم و بد فعلی یکی...

من همی آن دانم و ستار من...

جرم ها و زشتی کردار من...

هر چه کردم جمله ناکرده گرفت...

طاعت ناورده آورده گرفت...

عفو کرد جملگی جرم و گناه...

شد سپید آن نامه و روی سیاه...

آه کردم چون رسن شد آه من...

گشت آویزان رسن در چاه من...

آن رسن بگرفتم و بیرون شدم...

شاد و زفت و فربه و گلگون شدم...

در بن چاهی همی بودم نگون...

در دو عالم همی نمی گنجم کنون...

آفرینها بر تو بادا ای خدا...

ناگهان کردی مرا از غم جدا...

گر سر هر موی من گردد زبان...

شکرهای تو نیاید در بیان...

 

 






طراحی پوسته توسط تیم پارسی بلاگ